تقدیم به شهدای فداکار آتش نشان
زیر آواری و من در زیر آوار غمت
دل پریشان مانده ام از سرنوشت مبهمت
چون خلیل آتش به جانت سرد می شد کاش،تا
من نباشم اینچنین در گیرودار ماتمت
ابرهای بغض من بی وقفه باران میشود
اشكهای من نخواهد بود اما مرهمت…
اُف بر این آتش که بوسیده ست دستان تو را
ریخته خاکستری بر گیسوان درهمت
شعله ی عشق وطن آتش نشانت كرده بود
دست های سرخ آتش عاقبت شد محرمت
رد پایت بر صراط عشق بازی حک شده
من تو را انسان بنامم یا فرشته خوانمت؟!
گرچه رفتی مرد های مثل تو كم نیستند
بر زمین هرگز نمی افتد شكوه پرچمت
دیدگاهتان را بنویسید