تقدیم به خانواده شهدای فداکار آتش نشان
عکس اول: ناگهان دور و برم آتش گرفت
پیش چشمم خنده های مادرم آتش گرفت
عکس دوم را که می انداختی با گوشی ات
شعله شعله خاطرات همسرم آتش گرفت
تو به فکر برگ برگ دسته چک؛ در ذهن من
برگ برگ مشق های دخترم آتش گرفت
تو مرا دیدی میان سینمای خانگی ت
صحنه در صحنه تمام پیکرم آتش گرفت
تو خبر را با کباب داغ خوردی آن طرف-
دست های خسته ی نان آورم آتش گرفت
تو کنار عابران غرق تماشا و سکوت
در گلو فریادهای آخرم آتش گرفت
کاختان آوار شد بر سقف بازوهای من
غیرت ققنوس در خاکسترم آتش گرفت
**
مادری با بغض می گردد میان شعله ها
نوحه می خواند: خدا تاج سرم آتش گرفت-
نیمه ای از پیکرم در کربلای پنج سوخت
بعد سی سال آه نیم دیگرم آتش گرفت
دیدگاهتان را بنویسید