دفاع مقدس-جانباز شیمیایی
بوی باروت میدهی بابا
بوی یك عمر بهترینها را
در خودت شعله میكشی
هر صبح ردّپای تمام مینها را
بیشتر سرفه كن عزیز دلم
سرفههایت برای من وحی است
پشت سر میگذارم اینگونه
آیه آیه پل یقینها را
بیتفاوتتر از همیشه هنوز
روزها میروند و میآیند
این زمانه زیادتر كردهست
روی پیشانی تو چینها را
حرف بسیار میزنند اما
هر كسی كه عمل كند مَرد است
هیچ كس بیریا نزد بالا
توی این شهر آستینها را
با چه معیار میشود سنجید
گوهری را كه در دلت داری
محو انگشتری خود كردی
كلّ مجموعه نگینها را
دسته دسته پلنگها هر شب
صف كشیدند تا به تو برسند
ماه، آن سوی پنجهها اما
فتح كرده است سرزمینها را…
دیدگاهتان را بنویسید