شهدا
خیابان، دوربین و آب و قرآن… اولین برداشت
کسی در صحنه خم شد، ساک خود را از زمین برداشت
تریبونها ـ پر از احساس ـ رفتن را هجی کردند
تمام شهر را آوازهای آتشین برداشت
بیا «ای لشگر صاحب زمان آماده باش» اکنون
وطن یا دین؟ برای هر دو باید تیغ کین برداشت
در اینجا ـ صحنهی دوم ـ غبار و خون و باروت است
کلاش کهنه را بازیگر ما با یقین برداشت
دلاش در بند بود و … بند پوتین خودش را بست
قدمهای خودش را عاشقانه تا کمین برداشت
ـ شروع جلوهی ویژه ـ شب و مین، کاوش و … میریخت
اناری دانهدانه خون خود را روی این برداشت
اناری دانهدانه بسته شد، مردی کبوتر شد
ولی در پشت جبهه مادری تا خورد، چین برداشت
… و روی شانهی مردم، سبکتر میوزید از باد
مکعب، خالیخالی، خیابان، واپسین برداشت!
دیدگاهتان را بنویسید