امام خمینی(ره)-مناجات
بی پنجره، بی چهره، ما دیوارها بودیم
بودیم و در تاریکی دنیا رها بودیم
ما کور و کر دیوارها، دیوارهایی سنگ
در حسرت آیینۀ دیدارها بودیم
بر بام گور خسروان آوازه می جستیم
اینگونه ما آوارۀ آوارها بودیم
بی دشت، بی دریا و بی رویا و بی فردا
عمری اسیر چنبر تکرارها بودیم
پیش از تو ای گلدستۀ بشکوه باورها
واماندگان بازی پندارها بودیم
دیوارهایی خسته از دیوار بودن ها
دیوارهایی خسته از آوارها بودیم
با بودنت از پیله های آجری رستیم
آیینۀ یوسف ترین دلدارها بودیم
با تو همه شمشیرهایی آتشین و سرخ
شمشیرها آمادۀ پیکارها بودیم
در دست تو سنگ فلاخن های داوودی
آتشفشان ها آری آتشبارها بودیم
ما با تو باران در مصاف هر چه سنگستان
رگبارها رگبارها رگبارها بودیم
بی تو چه بی جا بود بودن، ما کجا بودیم
آتش به جان چون ذره ها پا در هوا بودیم
از بند خود رستیم و از دیوارهای خود
نامت شکست آن سنگ بازی را که ما بودیم
پس سنگ دست کودکان قدس تا بحرین
سنگ شکست هر طلسم و هر بلا بودیم
سنگ بنای مسجدالاقصی موعودیم
ما که ستون قصر کسری و کیا بودیم
تعویذ ما و کیمیا ما و شفا ما، حیف!
پیش از تو بی قیمت، شکسته، مبتلا بودیم
ای چهرۀ ما در میان قاب ماه ای ماه!
دور از تو تمثالی مقدس زیر پا بودیم
امروز ما هستیم و هستی بر مدار ماست
دیگر گذشت آن دوره که سیاره ها بودیم
فردا از آن توست، از خورشیدها پیداست
فردا که می بینند: ما هستیم، ما بودیم
دیدگاهتان را بنویسید