.
.
.
#روايتي_ديگر
#عشق_به_حضرت_مهدي_عج
.
.
.
شب با #شهيد_جعفر_احمدي_ميانجي
رفتيم #گلزار_شهداي_قم
گفت:
من ميرم تو اين قبر ميخوابم
رفت تو قبر خوابيد من هم سنگ لحد رو گذاشتم
رفقا نشون به اين نشون
از عشقي كه به #امام_زمان_عج داشت
شبهاي چهارشنبه #مسجد_جمكرانش ترك نميشد
ظهر #نيمه_شعبان، كمين جنوبي جزيره طلاييه
سر ظهر #تولد_امام زمان_عج يه خمپاره خورد تو سنگر
#جعفر_شهيد_شد
يك سال و نيم بعد از او شبي كه ما با هم #گلزار رفتيم
#جعفر_شهيد شد،به ترتيب كه #شهدا رو دفن كردند تو همون قبري كه اون شب خوابيد نوبتش شد
خودم بردم خوابوندمش،تلقينش رو خوندم
.
.
.
پ ن :
.
.
.
گور تو كجاست؟
كفن من كجاست؟
گفت:
عمو زنجير باف كفن منو بافتي؟
پشت كوه انداختي؟
لباس التقواي ما كجاست؟
كي ميگه #شهدا همينجوري رفتند!؟
#شهداء تيپ خاكي زدند
اَعرا جُمجُمَتِك، سرشون رو دست گرفتند برا خدا و خدا نظر كرد بهشون
وقتي خدا نظر كرد بهشون
به قول #حضرت_امام :
#شهيد هم نظر مي كند به وجه الله
.
.
.
#روايتگر
#حاج_حسين_يكتا
دیدگاهتان را بنویسید