گفت: مامان كار خودتو كردي؟ اين قدر دعا كردي تا جنازه ي من پيدا شد
كار خودتو كردي؟
حالا خوب شد؟
جيگرت خنك شد؟
حالا برات بگم حالا كه پيدا شدم
و تو جيگرت خنك شد
و تو خوشحال شدي
آوردي منو تو گلزار دفن كردي
قبرم و به قول خودمون اسمشو نوشتي
حالا برات بگم:
ما مفقودها كه تو بيابونا افتاده بوديم
برا خودمون شبا خلوت داشتيم و
به همه ي ما مفقودها
حضرت زهرا(س)
سر مي زد
و مادر همه ي ما تو اون بيابون گمشده، خانوم بود
از اون موقعي كه تو اين قدر دعا كردي و دعات مستجاب شد
و ما پيدا شديم
اين بزم ما رو به هم زدي
من دیگه توی جمع اون شهدایی كه در محضر حضرت زهرا هستند نیستم
آمدم توی جمع شهيداي با نام و نشون به ظاهر دنيا
روايتگر حاج حسين يكتا
دیدگاهتان را بنویسید