بسم الله الرحمن الرحیم

 

شهید مهدی علیدوست آلانق از پاسداران تکاور لشکر علی بن ابی طالب(ع) بودکه در حین عملیات مستشاری در سوریه در تاریخ 26 مهر ماه 1394(ششم  محرم) به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مهدی علیدوست اولین شهید پاسدار مدافع حرم حضرت زینب(س) از قم پيش از ظهر 28/7/94 از مسجد امام حسن عسکری(ع) به سمت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (س) تشييع شد.

پس از تشييع شهيد عليدوست و طواف بر گرداگرد ضريح مطهر بانوي كرامت، نماز از سوي آيت‌الله سعيدي امام جمعه قم بر پيكر اين شهيد والامقام اقامه شد.

پس از اقامه نماز پيكر اين شهيد براي خاكسپاري به گلزار شهداي علي بن جعفر (ع) منتقل شد.

در اين مراسم جمعي از مسئولان استان قم، نمايندگان مردم قم در مجلس شوراي اسلامي، مسئولان سپاه علي بن ابيطالب و اقشار مختلف مردم حضور داشتند.

وصیت نامه شهید مهدی علیدوست (با رعايت رسم الخط شهيد) :

…  از وقتي هجوم داعش و اهالي تكفيري را در تلويزيون مشاهده ميكنم خيلي بي قرارم و عطش زيادي وجودم را فرا گرفته براي انتقام از اين قوم ظالم، چرا كه اعتقاد دارم اين قوم از نسل همان ظالماني هستند كه به مادر سادات حضرت زهرا سيلي زدند علي را خانه نشين كردند، امام حسين را مظلومانه به شهادت رساندند و زينب كبري را آواره شهر و ديار غربت كردند و حرمتش را رعايت نكردند. زمان جنگ ميگفتند (ميروم تا انتقام سيلي مادر بگيرم)، الان من هم ميروم تا انتقام بگيرم. از خداي خود سپاسگذارم كه با اينهمه بار گناه من را هم جزء سربازان ولايت قرار داد و يك فرصت براي جبران گناهان كوچك و بزرگم، براي من فراهم ساخت. ميگويند دو چيز است كه آدمي تا آنها را دارد قدر نميداند، يكي امنيت و ديگري سلامتي. الان شرايط جوري است كه بايد برويم تا اين دو چيز را براي مردم كشورم به ارمغان آورم. هدف تكفير كشور ماست و الان جبهه ي ما كاملا مشخص است پس كسي به من خرده نگيرد كه كجا ميروي و براي چه رفتي. ما نسل جوان ادامه دهنده راه حسين هستيم و خون حسين و اهل بيت در رگهاي ما جريان دارد پس ميرويم، ميرويم تا دشمن نتواند نگاه چپ به ناموس ما، به كشور ما، و به انقلاب ما، و به اسلام؛ بكند. از مردم عزيز كشور ميخواهم هيچوقت از مسير ولايت دور نشوند و راه را بارهبري طي كنند. چون راه اسلام و انقلاب فقط بارهبري سيد علي به مقصد مي رسد و هيچكس نميتواند بهتر از ايشان اين انقلاب را پيش ببرد. نماز خواندن كمك ميكند تا به اصول انقلاب پايبند باشيم. البته نمازي كه از ته دل باشد نه بخاطراين كه فقط تكليف خود را انجام دهيم. نماز از گمراهي نجات ميدهد، پس به نماز اهميت زيادي بدهيد همينطور قرآن كه راه را به ما نشان ميدهد.

 وصیت “شهید مهدی علیدوست” به فرزندش

سخنی با علی اصغر عزیزم : علی جان تو اوج شیرین زبانی تو دارم میرم ماموریت برام سخته ولی چاره ای نیست ؛ مواظب مادرت باش و همیشه به او خدمت کن و هیچ وقت به او بی احترامی نکن ؛ از اینکه فرزند شهید هستی هیچ وقت ناراحت نشو چون من با خدا معامله کردم و خدا با شما و خدا همیشه با شماست و چه همراه بهتر و خوبی جز خدا ؛ دوست داشتم وقتی که باز میگفتی دهدی جون پیشت بودم ، ولی چاره ای نیست و من ودوستام رفتیم تا تو و امثال تو در آرامش زندگی کنید “دوست دارم نفسم”

 

دوستانش از عشق و علاقه او به علی اصغر امام حسین می گفتند و نام فرزند دوساله اش نیز همین را گواه بود . وصیت کرده بود که بر بالای سرش روضه علی اصغر بخوانند . شهادت گوارای وجودش باد.

 

حسن امیرآبادی دوست و همرزم شهید علیدوست دقایقی به صحبت راجع به این شهید عزیز پرداخت و گفت:

*آخرین خداحافظی مهدی را 12 بار بوسیدم

مهدی علیدوست از رفقای صمیمی و دوست داشتنی من بود. که علاوه بر همکار، همسایه و همرزمم نیز محسوب می شد. او تنها همکاری بود که بیرون از محیط کار با هم مراوده داشتم. آخرین باری که مهدی و دیگر همرزمانم به سوریه سفر می‏‌کردند من هم برای خداحافظ رفتم، با هر کدام از رفقا که روبوسی می‏‌کردم، همین که بر می‏‌گشتم مهدی را می‏‌دیدم و دوباره با او روبوسی می‌‏کردم اگر اشتباه نکنم 12 بار مهدی را بوسیدم.

آخرین بار گفتم مهدی تا اشکم را در نیاوردی خواهش می‏‌کنم که سوار ماشین شو و برو. مثل همیشه همان لبخند خاصش روی لب هایش نشست و سوار اتوبوس شد. بعد از شهادتش اکثر عکس‏هایش که با رفقایش در گردان انداخته بود همان لبخند همیشگی اش می‏‌درخشید.

*پولش مشکل گشا بود

خاطرم هست یک ماه قبل از اعزام به سوریه بود که در محله مهدی کاری داشتم زنگ زدم که از پادگان به اتفاق هم برویم، در آن روز مشکلی برایم پیش آمده بود و مقداری پول نیاز داشتم به شهید علیدوست گفتم مهدی 100تومان داری به من بدهی دو هفته دیگر به حسابت واریز می کنم. بلافاصله دست در جیبش کرد و 100 هزار تومان داد، به شوخی گفتم اگر می‌‏د‌انستم آنقدر پول همراهت داری مبلغ بیشتری درخواست می‏‌کردم، حالا از شوخی گذشته پول را احتیاج داشتی که همراهت بود؟ اگر لازم داری نمی‏‌خواهم زحمت بیافتی برادر! در جواب گفت نه یکی از رفقا این مبلغ را به من بدهکار بود و امروز صبح پس داد ان شاءالله حالا هم قرار است مشکل شما را برطرف کند.

*جای خالی مهدی در هیئت امام حسین(ع)

توی پادگان چند سالی بود که هئیت شور و حال سابق را نداشت، مهدی میان دار خوبی بود به او گفتم بیا برنامه هیئت را جدی تر پیگیری کنیم مداح می خواند او میانداری می‏‌کرد و بچه‏‌های پادگان حلقه می‏‌زدند و عزاداری می کردیم چند روز قبل از شهادت مهدی در همین ایام محرم برادرش سجاد آمد پادگان وقتی سجاد را دیدم دلم گرفت اشک در چشم هام حلقه زد انگار به من الهام شده بود مهدی قرار است پر بکشد. به برادرش گفتم هر سال مهدی اینجا بود حالا تو جایش را پر کردی.

*در ماموریت ها دو بار تا مرز شهادت رفت

در منطقه شمال غرب برای پاک سازی میدان مین ماموریت داشتیم و در آنجا یک منطقه ای را برای میدان تیر درست کرده بودیم کنار سیم خار دار ها مین های متعددی بود باد و خاک نشانه ها و سیم خاردار ها را مستتر کرده بود مهدی رفت و یکی از مین در کنار پایش منفجر شد به سرعت رفتیم بالای سرش، موج انفجار مهدی را گرفته بود وقتی سر حال آمد به شدت گریه می کرد و ناراحت بود می‏‌گفت تا مرز شهادت رفتم اما شهید نشدم حال و هوای عجیبی داشت.

یک بار هم در سیستان و بلوچستان با تعدادی از همکاران برای انجام ماموریتی که مسلح بودیم سوار ماشین تویوتا شدیم و در بیابان در یک دست اندازی یکی از همکاران افتاد و دستش رفت روی ماشه و یک تیر شلیک شد که از کنار صورت شهید علیدوست عبور کرد.

*خبر شهادتalidoost1

توی مسجد برای نیروهای بسیج کلاس های ضد شورش می گذاشت و کلا نیروی عملیاتی بود. در تلاش بود تا نیروهای جدید و زبده پرورش بدهد، وقتی خبر شهادتش را آوردند بچه های بسیج با من تماس گرفتند و گفتند: می خواهیم درب منزلشان پلاکارد بزنیم و من مانع این کار شدم چون می دانستم هنوز خانواده مطلع نیستند، پدر مهدی روحانی وارسته ای است و برای تبلیغ در ایام محرم به زادگاهش ارومیه عزیمت کرده بود به وسیله یکی از رفقا که با پدر شهید علیدوست به ارومیه رفته بود خبر را رساندیم.

 

alidoost