موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس (لازم به ذکر است که رهبر معظم انقلاب پس از رویت شعر زیر ، شاعر را به دیدار حضوری طلبیدند)
خواب دیدم دوش خواب آفتاب یوسفی خواهم کند تعبیر خواب خواب دیدم تا سحر از نای پیر مثنوی می نوشم از مینای پیر دوش در خوابم قلم دلتنگ بود دل پر از خون واژهای جنگ بود خواب دیدم باز سنگرهای عشق روشن از نور منورهای عشق مست و لا یعقل در آغوش تفنگ عشق می نوشیدم از لبهای جنگ دفتر شعرم هزار آواز داشت بالهایی مملو از پرواز داشت شعر دوشین رنگ سرخ لاله داشت در فراق لاله رویان ناله داشت دشت خوابم لاله باران گشته بود مشهد شب زنده داران گشته بود موج می زد شهر شب از بی دلی همدلی کو ؟ همدلی کو ؟ همدلی ؟ باز دیشب کربلا بود و بسیج یاد شبهای دعا بود و بسیج باز دیشب دل هوای یار کرد آرزوی حجله سومار کرد اسب رهوار دعا زین کرده ام اقتدا بر مرغ آمین کرده ام خواب دیدم جاری اروند رود موج می زد شعر رفتن می سرود باز دیدم ناو دشمن در خلیج در هراس از تندروهای بسیج خواب دیدم سجده را بر مهر دشت فتح فاو و ساقی والفجر هشت از همان زهری که دل مغموم بود ساقی والفجر هم مسموم بود دوش می بارید عشق از جبهه ها مستی و گمنامی و فقر و فنا ساقی والفجر در آن بزم ما هم غریب طوس بود و هم رضا ع باز خط حاج عمران بود و من رشک سرمستی چمران بود و من باز محورهای بوکان زنده شد برف و سرمای مریوان زنده شد خواب می دیدم مرا دستی کریم می برد تا برکه هورالعظیم سالها اینک پس از یک انتظار مانده ام در غبطه هورالحمار باز محورهای ایوان شد پدید دشت های سرخ مهران شد پدید در هویزه کربلا باریده بود خون ز چشم نخل ها باریده بود من به یاد جنگ های تن به تن درد پاتک می زد از مهران به من زخمهامان را نمک درمان نکرد درد را هم نی لبک درمان نکرد ساغر و پیمانه در سومار ماند در میان کوله بار یار ماند کوله بار یار را بردار دوست رنج و گمنامی غم میراث اوست انقلاب و نهضت پیر خمین زخم عاشورا و پیغام حسین (ع) آنچه در ژرفای قلب رهبر است در میان کوله همسنگر است پای در پوتین غیرت کن دلا اقتدا بر پیر همّت کن دلا این زمین بی حجّت و بی پیر نیست پیر این میخانه بی تدبیر نیست پیر پیران ، پیر دارد در زمین چشم می باید ، دو چشم پیربین پیر ما اینک تویی ای راهبر دست ما را گیر و تو الله بَر *** ما اسیر سحر و افسون مانده ایم در حصار یک شبیخون مانده ایم بار دیگر جبهه ها را زنده کن کوچه ها از عطر خود آکنده کن شانه ها خالیست از عطر شهید سینه ها چشم انتظار یک نوید مشت ها آماده ایمای تو قلبهامان خاک زیر پای تو قلب سوزان بسیجی زنده است سینه ها از عشق تو آکنده است ما همه آماده سربازیت جان فدای منصب جانبازیت کرده ای با دست زخمی اقتدا بر علمدار سپاه کربلا دست تو پرواز را شرمنده کرد یادگار پیر ما را زنده کرد تا انا الحق پیر ما مأمور بود بر سر دار فنا منصور بود پیر ما اینک تویی ای راهبر دسـت ما را گیر و تـا الله بَر *** خواب دیدم ماه کنعان آمده یوسف امشب تا جماران آمده یوسف آمد راه را تفسیر کرد خفتن اندر چاه را تعبیر کرد من درون چاه ویل افتاده ام قرن ها دور از کمیل افتاده ام صالحان رفتند با آن رهنما همچنان منصور بر دار فنا وای جا ماندم در این دار خراب در افق چیزی نمانده جز سراب غیرتم آتش درون سینه کرد خواب دوشین را پر از آئینه کرد خنجری از پشت تا “مرصاد” آی زخم هایم می زند فریاد آی آی یاران آتش دل ، سرد شد خاکریز هستی ام پُر درد شد روح ما گندید در مُرداب درد پس کجا هستند آن مردان مرد؟ وای جا ماندیم ما بیچاره ها پس کجا هستید ای خمپاره ها از دوکوهه تا بلندای سهیل بر نمی خیزد مناجات کمیل یادهای کرخه رفت و رنج ماند قلب من در کربلای پنج ماند پای ما افتاد در دام هلاک جان ما غرق است در مرداب خاک درد دارد این دل صد پاره ام تشنه ی یک ترکش خمپاره ام وای در غربت رها گشتیم ما همچو ساز بی صدا گشتیم ما ما که با صد رنج و غربت ساختیم از چه در نَرد ملامت باختیم باز در بی همزبانی گم شدیم هم دل نامردم و مردم شدیم نامُرادی های دوران دیده ایم در میان دردها خندیده ایم ما و گمنامی و بدنامی و ننگ ما و یک رنگین کمان تزویر و رنگ ما ریا با خویش و با مردم کنیم راه خویش و راه مردم گم کنیم گرچه نام و نانَکی در جلوت است لیک یک “هستی خدا” در خلوت است پس خوشا تنهائی و بی مردمی چون علی با مردم و امّا گمی می شنیدم کاش یک بار دگر از لب خورشید آواز سحر کاش تا اوج غزل پر می زدم بار دیگر سر به سنگر می زدم مثنوی ها می سرودم بی درنگ از عروج سرخ آن مردان جنگ مثنوی هایم در اینجا اَبتر است شاه بیت شعر من در سنگر است من در آنجا با غزل خو کرده ام عطر سرخ لاله را بو کرده ام پای آمالم ولی در قید ماند قلب من در پاسگاه زید ماند مین ها در دشت دل خنثی کنید معبری تا حاج همّت وا کنید کاش پای همِتم یاری کند بار دیگر آبروداری کند همره گردان تخریب بلال بگذرم زین دامگاه پرضلال من در آن آئینه کارون دیده ام خویش را همسنگ مجنون دیده ام عشق ، موسی را به کارون داد و رفت داغ لیلا را به مجنون داد و رفت ما کجا و جاری کارون کجا ما کجا دلداری مجنون کجا گرچه ما هم جبهه ها را دیده ایم وادی عشق و صفا را دیده ایم جنگها در قلب جنگل کرده ایم سینه مهمان مَسلسل کرده ایم سینه آماج تفنگ روبروست پشتمان در تیرس نیرنگ دوست جبهه ها باغ تفنگ و مُشت بود ما زره هامان همه بی پُشت بود عشق ، تا در موسیان سنگر گرفت سجده هامان عطر نیلوفر گرفت یاد شبهای حنابندان بخیر آن تک جانانه در دشت جُفیر شهر بستان شطّ خون در سینه داشت در دل ویرانه هایش کینه داشت شهر ، غمگین بود و یک دریا جنون نخل هایش بی سر و غرقاب خون زخم ترکش بر تن دیوار و در کوچه های شهر هم بی رهگذر می سراید از کُنار* خانه ای مرغ حق آوای مظلومانه ای حیف از آن یاران که رفتند از نظر یادشان هم گشته مفقودالاثر یادشان در دشت ها آلاله شد خونشان هم در غزل ها لاله شد دشت شب از بی کسی دلتنگ بود خاک صحرا تا افق خون رنگ بود خفته در آن دشت سرخ لاله گون چل گل آلاله در چل دخترون برده دل را توسن باد خزان تا کنار مقتل چل دختران می روم تا جسم دلداران پاک چون گُلی برچینم از دامان خاک اینک ای ساقی شراب ناب ده این تن بی تاب ما را تاب ده ساقی میخانه بعد از این توئی مرشد فرزانه بعد از این توئی واژه ی عشق و فنا را بی گمان روح چون حلّاج تو شد ترجمان گرچه دستان تو کم معنی شده عشق با نام تو هم معنی شده بار دیگر سنگری برپا کنید پاتک بیهودگی خنثی کنید کوله بار یار را بردار دوست این امانت یادگار خون اوست یک سبد آلاله از او مانده است یک مُحرّم مثنوی او خوانده است صد بهاران زندگی بر باغ داد یک مُحرّم بر دل ما داغ داد کوله بارش مملوء از قرآن بُود یک سبد دارد ، که پُر ، از نان بُود یک سبد نانی که از عیسی گرفت قوّت جانی که از عیسی گرفت عیسوی مسلک به سوی دار رفت او به جنگ یک جهان زُنّار رفت خون او را در کلیسا ریختند بر صلیب کینه ها آویختند شد به گلزار ولایت عندلیب همچو عیسی رفت بالای صلیب آن تفنگی که ز دستش شد رها چون عصای موسوی شد اژدها خون ما را سامری در جام کرد در کنیسه عشق را اعدام کرد سامری کوس شروع جنگ زد بر سر بیت المقدس سنگ زد پیر ما موسی ، ولیکن بی عصا سینه اش سینای اصحاب کسا تا که او «اذهب الی فرعون» شنید بی یَد و بِیضا سوی فرعون دوید بی مهابا زد به اردوی ستم آنکه دارد یاری حق را چه غم یاری حق چون سپیداری بلند هست پشتیبان خلق سربلند این سپیداری که قد افراشته پیر ما در باغ گلها کاشته پیر ما اینک توئی ای راهبر دست ما را گیر و تا الله بَر |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس-شهدا
اسم شناسنامه ای ات جا به جا شده یک گوشه چسب خورده و جایی جدا شده اصلا درست نیست که تو دست برده ای …. اصلا چطور سن تو این گوشه جا شده ؟ حالا بلند قد تر و زیباتر و بزرگ مردی جسور جای تو از عکس پا شده تو توی این لباس نظامی عقاب نه یک غنچه بین این همه گل های وا شده دل جزء کوچکی است برای رها شدن وقتی که ذره ذره تنت مبتلا شده دستت منوری شده در بادهای داغ دستی که خسته از قفس شانه ها شده امواج رادیو سر هم جیغ می زنند صالح شهید ..نه..نشده ..یا چرا شده در آخر تشهد مادر خبر رسید جبران چند سال نماز قضا شده ؟ زن های خانه کفش تو را جفت می کنند پایت اگرچه طعمه خمپاره ها شده مردان بر آب روان حجله ساختند دستان خواهر تو سرخ از حنا شده حالا شناسنامه تو سنگ ساده ای است آن جا به نام کوچک تو اکتفا شده این گونه تکه های اونیفرم خونی ات پرچم برای صلح در این روستا شده |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
خط دوم شکست فرمانده! احتمال شکست بسیار است پس مهماتمان چه شد… سید؟ هیچ امّید هست؟ -بسیار است
روزهای حماسه و ماسه بوی باروت و ام یک و ژ٣ داغ سیصد هزار لالۀ سرخ به گمانت کم است؟ بسیار است
دهۀ بی هویت هشتاد بام ها در تصرف بشقاب داخل آلبومش ولی عطر دهۀ سرخ شصت بسیار است
چهرۀ پشت نقاب ها خالی جیب ها پر، خشاب ها خالی گرچه دوران جاهلیت نیست مشرک و بت پرست بسیار است
ساکنان حضیض بالاشهر طعنه اش می زنند گاه اما گاهی اوقات درّه در اوج است ارتفاعات پست بسیار است
… دیشب آمد به خواب او سید دست او را فشرد با لبخند گفت: من زودتر شهید شدم دست بالای دست بسیار است |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
به بهانه هفته پر افتخار دفاع مقدس مناجات با خدا-شهدا و دفاع مقدس
هو العشق و هو الحیّ و هو الهو الهی سر به زیران تو هستیم بده ساقی! سبویی حال گردان می یی که «قل هوالله احد» گوست چراغی از قدح روشن کن ای دل
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
در خواب و خیال هم نرفتیم به جنگ بی رنج و ملال هم نرفتیم به جنگ ما نسل سپیدبخت سوم بودیم از راه شمال هم نرفتیم به جنگ |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
دیروز پر از خروش بودید شما امروز زبان و گوش بودید شما تکلیف همین بود و همین است هنوز پیوسته علم به دوش بودید شما
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
دل در طلب چه هاست بعد از شهدا آن عهد و وفا کجاست بعد از شهدا پیمودن راه و پیــروی از رهبــر تکلیف تمـام ماست از شهدا |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس-شهدا
دل خور نشو ای آینه از مشت او باز این دخترک سرکش نبود و شعر می گفت روزی که در احساس او مهتاب بود و خمپاره و ترکش نبود و شعر می گفت
او خط زده این سررسید مرده اش را از آرزوهای خودش هم ته کشیده می بوسد و می بوید و باور ندارد عطرلباس و چپیه بابا پریده!
یخ زد تمام لحظه هایش پشت دیوار میلی به این خورشید بی سایه ندارد پشت نگاه این در خسته کسی نیست تا در نگاه دخترک مینا بکارد
هرشب کنار پنجره در نور مهتاب دل به دعا و سورۀ والعصر می بست روی تمام قاصدک ها فوت می کرد: بابای من هرگز بروی مین نرفته ست |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری مرهم برای زخم کبوتر بیاوری ردِّ هزار چلچله را پر کشیده ای تا از شب طلائیه سر در بیاوری کنج کدام خاطره جا مانده غربتت رفتی نشانی از غم مادر بیاوری این قطعه خاک، بوی ملائک گرفته است ای کاش هدیه، تربت سنگر بیاوری می شد که در مسیر رهایی شکوفه داد بوی بهشت از دل معبر بیاوری از پشت خاکریز، نه از پشت میز ها شمعی به یاد غربت حیدر بیاوری زخمی ترین نشانۀ پرواز در تو بود رفتی که تا دو بال سبک تر بیاوری |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
میان خاک سر از آسمان در آوردیم چقدر قمری بی آشیان در آوردیم وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر چقدر آینه و شمعدان در آوردیم لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک درست موسم خرما پزان در آوردیم به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم عجیب بود که آتشفشان در آوردیم به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم شما حماسه سرودید و ما به نام شما فقط ترانه سرویم – نان در آوردیم – برای این که بگوییم با شما بودیم چقدر از خودمان داستان در آوردیم به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها برای این سر بی خانمان در آوردیم و آب های جهان تا از آسیاب افتاد قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
نوشته بود : که باید کبوتری بشوی و آنقدر بپری تا که یک پری بشوی سلام دختر پروانه های نا آرام درون پیله مبادا که بستری بشوی ورق بزن که به فهرست عمر من برسی به هر اشاره بسوزی و دفتری بشوی اگر چه شهر پر از مین های آلوده است به احتیاط گذر کن که معبری بشوی که هرچه کوچه بن بست را عبور دهی … که آن طرف تر از این کوچه ها، دری بشوی بکوش چادر باغ نجابتت باشی و سایۀ سر گلهای روسری بشوی شب تولد تو جشن رفتن من بود تو آمدی که شب خوش خبر تری بشوی شب تولد تو رحمت شهادت داشت خدا برای همین خواست ” دختری ” بشوی کنار سنگرم آن شب مُنوّری افتاد و عشق گفت : که باید منوّری بشوی که نسلهای پس از تو، تو را بسوزند و برای محفلشان شمع باوری بشوی بیفت روی منور، به نام ابراهیم بسوز تا که گلستان دیگری بشوی گریست روی تنم عشق و گفت: می باید تو جزو سوخته های معطری بشوی که خاک لاله به لاله تو را ببوید و تو میان دشت گل بی نشان تری بشوی سلام دختر بابا، سلام بارانم دلم نخواست که بغض شناوری بشوی از اینکه ” آه ” کشیدم تمام دردم را نه اینکه آینه ی من: “مکدّری ” بشوی برات نامه نوشتم برای روزی که کبوترانه پری نه، پیمبری بشوی
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس– شهدا و شلمچه
خورشید را با دستهایت جا به جا کن دارد به سمت غربت شب میرود باز اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق-است پر میکشد از دفترم معنای پرواز ** وقتی نگاه حضرت خورشید اینجاست این خاکها فرزند خاک کربلایند ای سرزمین نخل های سر بریده این روزها مردان اهل دل کجایند؟ ** آغوش اینجا با شهیدان خو گرفته از هر طرف داغ هزاران مرد پیداست افتاده یک سو تکۀ دستان یک گل از چهرۀ خاکش همیشه درد پیداست ** ای سرزمین! دنبالۀ خورشید هستی حتی اگر حالا جدا افتادی از آن مثل شهیدی که سرش از تن جدا شد اکنون غریب و بی صدا افتادی از آن ** دارد دلم بد جور میگیرد خدایا حال و هوایم مصرعی از یک جنون است خورشید مجروح است و هنگام غروبش چشمان خیس آسمان هم رنگ خون است ** بی اختیارم اشک هایم طعم شعرند وقتی ردیف و قافیه باران عشق است گم میشود قلبم کنار روح اینها اینجا شلمچه مرکز-گردان عشق- است |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
هنوز ماتم زن های خون جگر شده را هنوز داغ پدرهای بی پسر شده را کسی نبرده ز خاطر کسی نخواهد برد ز یاد، خاطره باغ شعله ور شده را کسی نبرده ز خاطر، نه صبح رفتن را نه عصرهای به دلواپسی به سر شده را نه آهِ مانده بر آیینه های کهنه شهر نه داغ های هر آیینه تازه تر شده را جنازه ها که می آمد هنوز یادم هست جنازه های جوان، کوچه های تر شده را… نه، این درخت پر از زخم، خم نخواهد شد خبر برید دو سه شاخه تبر شده را! |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
و آتش چنان سوخت بال و پرت را که حتی ندیدیم خاکسترت را به دنبال دفترچه ی خاطراتت دلم گشت هر گوشه ی سنگرت را و پیدا نکردم در آن کنج غربت به جز آخرین صفحه ی دفترت را؛ همان دستمالی که پیچیده بودی در آن مُهر و تسبیح و انگشترت را همان دستمالی که یک روز بستی به آن زخم بازوی همسنگرت را همان دستمالی که پولک نشان شد و پوشید اسرار چشم ترت را سحرگاه رفتن زدی با لطافت به پیشانی ام بوسه ی آخرت را و با غربتی کهنه تنها نهادی مرا، آخرین پاره ی پیکرت را و تا حال می سوزم از یاد روزی که تشییع کردم تن بی سرت را کجا می روی؟ ای مسافر! درنگی ببر با خودت پاره ی دیگرت را |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
به بهانه هفته پر افتخار دفاع مقدس شهدا و دفاع مقدس
گرمای سوسنگرد اگر بالای چل بود آب و هوای شهر تهران معتدل بود خورشید هم، همدرد با بی کاریِ او در آسمان پر غبار کوچه ول بود چیزی که دنبالش نبوده سهمش از نفت ارزانی کمپانی توتال و شِل بود همسنگر خوبش که روزی جفت او بود در پشتِ میز، اکنون ضمیر منفصل بود می خواست تا درخواستی… رویش نمی شد می خواست حرفی، نامه ای… اما دو دل بود حاجی مرا یادت می آید؟ کربلای… هم رزم از پیشینه اش گویی خجل بود حاجی، نه! دکتر روی برگرداند و حل شد در قهوه اش که مثل بهمن شیر گل بود آیینه دار زخم های نسل او شد اشکی که کنج چشم هایش مشتعل بود سیم بسیجی وصل بود اما ندانست حاجی خودش شخصاً به بالا متصل بود |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
برای کبوتران خونین بالی که این روزها میهمان شهر و دیارمان هستند. شهدا و دفاع مقدس
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند استخوان های تو را در شب عید آوردند جیب پیراهنی آغشته به خون را گشتند نامه ای را که به مقصد نرسید آوردند نامه مثل جگر تشنه ی تو سوخته بود قفل آن باز نشد هر چه کلید آوردند مادرت گفت کبوتر شده ای، می دانست آسمان را به هوای تو پدید آوردند لحظه ی رفتن تو خوب به یادش مانده آب و آیینه و قرآن مجید آوردند جا نماز متبرک شده اش را آن روز با گلی سرخ که از باغچه چید آوردند وقت رفتن تو خودت روضه ی اکبر خواندی کوچه ابری شد و باران شدید آوردند سال ها بعد تو از راه رسیدی اما… خوب شد مادرت آن روز ندید آوردند… پیکری را که به شش ماهگی ات می مانست پیکری را که به قنداق سفید آوردند حتم دارم که خود حضرت زهرا هم بود روزهایی که به این شهر شهید آوردند |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس-شهدا
هر بال و پری لایق پرواز که نیست گیرم که پرش باز شود باز که نیست بر چنبر آسمانی چــرخ کبود ابری به تقاضای زمین بال گـشود چون مشت گره خوردۀ یک ایل شدند بر لــشکر ابرهــه ابابــیل شدند از صورتشان نـور خدا حاکی بود نقطه سـر خط لباسشان خاکی بود |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس-شهدا
از تو یک تکه پلاک و استخوان آورده است باد تابوتی پر از رنگین کمان آورده است چشم هایت کو؟ دل تو که برایم می تپید آن دو تا دستی که هر شب خانه نان آورده است مادرم هر صبح بعد از تو سر سفره، گلی جای خالی همان یک استکان آورده است خواب می بینم که می گویی خدا ما را فقط توی این دنیا برای امتحان آورده است خوش به حال دست هایی که برای بال تو لحظه سرخ شهادت آسمان آورده است نیستی و بی تو من امروز می دانم که جنگ چون تویی تعداد مرد قهرمان آورده است |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
شب آخر هنوز یادم هست خیمه زد عطر سیب در سنگر خیمه تاریک شد، و این یعنی روضهخوان گفت از شبِ آخر
گفت : این راه و این سیاهی شب عشق چشمان خویش را بسته است ما سحر قصد آسمان داریم از زمین راه کربلا بسته است
خشک میشد گلوی او کمکم روضهخوان تشنه بود در باران یک نفر استکان آب آورد السلام علیک یا عطشان
استکان را بلند کرد، ولی عکس یک مشت روی آب افتاد مشک لرزید و محو شد کمکم اشک سید که توی آب افتاد *** نفست گرم روضهخوان! آن شب دل به دریای آن نگاه زدی دم گرفتی میان خون خودت چه گریزی به قتلگاه زدی |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس- شهدا
کودک سوال کرد که «مادر بسیج چیست؟» مــادر نگـاه کــرد و جوابش سکـوت بود یعنی که چند سـال ورق خورد خــاطرات در باوری که مشــق کتـابش سکـوت بود
یک اتفـــاق تــازه نیفتــاده چند ســال هر روز پشت بی خبری شب نشسته است هـر شـب پدر نیـامده از جادههای جنــگ حتی به نامهای که سکوتی شکسته است…
کودک دوبارهگفت که«مادر بسیج چیست؟» «آیا بسـیج چفـیه خاکی و سـنگر است؟» «آیا…» هزار مرتبه پرسش… جواب… هیچ! مــادر شگـفت ماندۀ پـرواز بیپر است
یک کــوله بار پر شده از حجــم آسـمان تنهـا بـرای من و تو «بابا» گذاشتـه است موجی که باز بگــذرد از صخـرههای مرگ راهی به سمت روشن فـردا گذاشـته است
در چــارچوب بستۀ این دو کفـش گـم هـر آفتــاب منتظــر پـــای آشنــاست تا پر شـود برای دویـدن به سمت عشــق لبریز جــادهها و سـرود خــدا خـداسـت
آری ! بســیج چفیــه خـاکــی مــردهـا در خـاطـرات آینـههـا سـاده بـوده است گـاهی به روی زخم شهیـدان نشسـته، یا وقت نمــاز عشـق که سجـاده بوده است
مــادر نگــاه کـرد و بغضش امـان نـداد یعنی، بسیـج جـادۀ سبز جـوانـههاست «بـابـا» عبـور کرد و بالش فرشتــه شـد یعنی، بسـیج وسـعتی از جــاودانه هاست |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
یعقوب ها پیراهنت را دوست دارند شاعرترین ها دیدنت را دوست دارند ای آن که از خون تنت یاقوت رویید این خاک ها هرم تنت را دوست دارند نفرین به آنهایی که یک عمر است، یکریز در خاک و خون غلتیدنت را دوست دارند نفرین به آنها که نمی خواهند باشی آنها که فصل رفتنت را دوست دارند یوسف! برادرها پشیمانند برگرد یعقوب ها برگشتنت را دوست دارند |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
جاده باز است تا شهادت هست کفش های من و تو وا ماندست بندها را ببند! راه بیفت! جاده چندی ست بی صدا ماندست
بوی «ای کاش» می دهد دهنت گریه تنهاترین بهانۀ توست هی دریغ و دریغ، حسرت تیغ تیغ در این دریغ ها ماندست
سایه های فریب و آه دریغ هی به دنبال کفش می آیند تا نگیرد مسیر پایت را تا نگویی به سر چرا ماندست
ظلمت چشم هات می گوید هیچ فانوس بخت روشن نیست چشم امید بسته ای به کجا؟ روشنِ رد پا تو را ماندست
رمل های شهید می ریزند نور خود را به پای رفتن تو تا بجنبی به خویش پا رفته ست سوی آنجا که رد پا ماندست
رمل های شهید بیدارند می شمارند وقت شن ها را تا بیاید کسی شهادت را تا بیاید کسی که جا ماندست… |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
آخر چقدر خاک مرا زیر و رو کنند روی نسیم رد مرا جست و جو کنند تبدیل شد به خاک و گل و برگ جسم من دل تنگ من شدند، بگو لاله بو کنند اعضای من شده ست پراکنده در جهان یک نقطه نیستم که مرا جست و جو کنند « مادر، پدر… » چطور پس از این، خدای من! با جای خالی پسر خویش خو کنند باران رحمتند، می آیم به سویشان تا با نگاه، عکس مرا شست و شو کنند ما اقتدا به مادر سادات کرده ایم مردان عشق، مرگ چنین آرزو کنند با نام ما به نان رسیدند عده ای روز حساب وای اگر رو به رو کنند
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
وقتی که مست باده روح خدا شدی یک لحظه از تمامی عالم رها شدی وقتی سرت برای پریدن شتاب کرد با ترکشی کنار سنگر خود سرجدا شدی وقتی دلت برای زیارت کباب شد روحت پرید و عازم کرب و بلا شدی وقتی رسید پیکر تو پیش مادرت گفتا رشیدتر ز همه سروها شدی وقتی رسید نوبت میدان مین عشق پر پر زنان به دست خودت قطع پا شدی کار دل است منطق و آیا قبول نیست!! این که برای هم سفرانت فدا شدی حالا تو نیستی که ببینی میان ما جای تو خالی و تو نا آشنا شدی دیگر قلم برای بیانش کباب شد شاید گمان کند که تو چون اولیا شدی شعر حقیر من نتواند بیان کند این که تو مست باده روح خدا شدی… |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس-شهدا
دید در معرض تهدید دل و دینش را رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را رفت و حتّی کسی از جبهه نیاورد به شهر چفیه و قمقمه اش… کوله و پوتینش را رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد مشت خاکستری از حادثۀ مینش را استخوان های نحیفی که گواهی می داد سن و سال کم از بیست به پایینش را ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید زیر تابوت سبک یا غم سنگینش را؟ بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه ای کند آرام دل مادر غمگینش را… باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود تلخی غربت اگر چهرۀ شیرینش را شب آخر پس از اتمام مناجات انگار گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را *** ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز! قصۀ یوسف و پیراهن خونینش را کفن پاک تو سجاده، پلاکت تسبیح… ابتدا بوسه صواب است کدامینش را؟ |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس-شهدا
مرزی نمانده بیـن عزاها و عیـدها نابـودی است سهم تمام امیـدها در عصر رسم نقشۀ از نیل تا فرات در عصر شوم حرمله ها و یـزیـدها در فصـل انزوای غم انگیـز سـروها افتاده باغ سبز جهان دست بیدها سرها به نیزه رفته و در چرخش اند باز تسبـیـح های بی ثمر بـوسعیـد ها در فصـل روزمـرگی شهـر کـوچکـم گم می شوند کوچه به کوچه شهیدها خالی مبـاد دفـترتان از خروش و موج طوفان به پا کنید غزل ها! سپیدها! |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس – شهدا
هی دست میرود به کمرها یکی یکی وقتی که میرسند خبرها یکی یکی خم گشته است قد پدرها دوتا دوتا وقتی که میرسند پسرها یکی یکی باب نیاز باب شهادت درِ بهشت روی تو باز شد همه درها یکی یکی سردار بیسر آمدهای تا که خم شوند از روی دارها همه سرها یکی یکی رفتی که وا شوند پس از تو به چشم ما مشتِ پُر قضا و قدرها یکی یکی رفتی که بین مردم دنیا عوض شود دربارۀ بهشت نظرها یکی یکی در آسمان دهیم به هم ما نشانشان آنان که گم شدند سحرها یکی یکی آنان که تا سحر به تماشای یادشان قد راست میکنند پدرها یکی یکی |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
»پس پدر کی ز جبهه می آید؟« باز کودک ز مادرش پرسید گفت مادر به کودکش که «بهار، غنچه ها و شکوفه ها که رسید«
باز کودک ز مادرش پرسید: »کی بهار و شکوفه می آیند؟« گفت مادر که «هر زمان در باغ غنچه ها لب به خنده بگشایند«
روز دیگر سراغ باغچه رفت کودک ما به جست و جوی بهار دید لب بسته است غنچه هنوز بر لب غنچه نیست بوی بهار
گفت: «ای غنچه های خوب، چرا لبتان را ز خنده می بندید؟ زودتر بشکفید و باز شوید آی گل ها، چرا نمی خندید؟«
گاه با غنچه ها سخن می گفت گاه خواهش ز غنچه ها می کرد گاه گلبرگ غنچه ای را نرم با سر انگشت خویش وا می کرد |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
ز جاده های خطر بوی یال می آید کسی از آن سوی مرز محال می آید صدای کیست؟ خدایا درست می شنوم؟ دوباره بوی صدای بلال می آید ز بس فرشته به تشییع لاله آمد و رفت صدای مبهم برخورد بال می آید مپرس از دل خود “لاله ها چرا رفتند” که بوی کافری از این سوال می آید بیا و راست بگو، چیست مذهبت ای عشق که خون لاله به چشمت حلال می آید به لحظه لحظه ی این روزهای سرخ قسم که بوی سبزترین فصل سال می آید |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
وانهاده است به میدان بدنش را این بار همره خویش نبرده است تنش را این بار تا ز مرز خودی خود گذرد، تجربه کرد پا نهادن به سر خویشتنش را این بار زین سپس خلوت او معبد ابراهیمی ست که شکسته است بت ما و منش را این بار آنقَدر رفته در این مرحله از خویش که من خوانده ام فاتحه ی آمدنش را این بار مثل یک موج در آغوش خطر حس می کرد لحظه ی آبی دریا شدنش را این بار تا از او گَرد تعلق نشود دامنگیر همه دیدند به دریا زدنش را این بار دل من چشم تو روشن که نسیم آورده است بویی از رایحه ی پیرهنش را این بار سینه سرخان مهاجر که روایت کردند بال در بالِ مَلَک پر زدنش را این بار: دیده بودند به تشییع شقایق هامان بر سر دست ملایک، بدنش را این بار بی نشانی ست نشانی که ز ما می ماند می سپاریم به خاطر، سخنش را این بار |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
نوزده سال مثل برق گذشت نوزده سال از نیامدنت کوچه مشتاق گام هایت ماند خانه چشم انتظار در زدنت
مثل این که همین پریشب بود آمدی با پسرعموهایت خنده هایت درست یادم هست بس که آشفته بود موهایت
رو به من… رو به دوربین با شوق ایستادید سر به زیر و نجیب آخرین عکس یادگاری تان بین این قاب ها چقدر غریب…
هیچ عکاس عاقلی جز من دل به این عکس ها نمی بندد تازه آن هم به عکس ساده ی تو که سیاه و سفید می خندد
دور تا دور این مغازه پُر است از هزاران هزار عکس جدید تو کجایی؟ کجا؟ نمی دانم! آه ای خنده ی سیاه و سفید
تو از این قاب ها رها شده ای دوستانت اسیرتر شده اند تو جوان مانده ای، رفیقانت نوزده سال پیرتر شده اند
صبح شنبه، چه صبح تلخی بود از خودم پاک نا امید شدم قاب عکس تو بر زمین افتاد به همین سادگی شهید شدم |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
ای شهیدان خدایی السلام عاشقان کربلایی السلام السلام ای لاله های سوخته السلام ای سینه ی افروخته السلام ای تکسواران بهشت ای کفن پوشان سرخ سرنوشت السلام ای قدسیان سینه چاک آسمانی های مهمان روی خاک السلام ای رهروان راه عشق ای بصیرت پیشگان راه عشق السلام ای شیر مردان خدا ای سحرخیزان شب های دعا ای مناجاتی دلان شب نورد ای ابرمردان پیکار و نبرد ای سبک باران افلاکی سرشت می رسد از خاکتان بوی بهشت روسپیدان دیار معرفت لاله های نوبهار معرفت ای علمداران صاحب اقتدار سینه چاکان همیشه بیقرار قبله ی سیار دل های غیور بر دل غمدیدگان سنگ صبور دارد این دل اشتیاق گفتگو سینه ها پر درد و بغضی در گلو درد ها در سینه و لب ها خموش وای از این روزگار دین فروش جایتان خالی چه دنیایی شده رسم دینداری تماشایی شده جامعه بوی تغافل می دهد معصیت راه تکامل می دهد! شهرمان با آسمان بیگانه شد خانه ها تبدیل بر بتخانه شد خانه ها از نور قرآن دور شد مصحف توحیدیان مهجور شد هر کسی دنبال مسئولیت است میزها خالی ز نورانیت است خدمت مردم اصول راه نیست آن که دلسوزی کند بر خلق کیست کو عدالت کو عدالت محوری کو توجه بر کلام رهبری کو ترحم بر یتیمان غریب کو تبسم بر رخ هر غم نصیب کو تکلم با دل درد آشنا دستگیری از زمین افتاده ها هر که مقروض است با حجب و حیا سوق یابد جانب وام ربا فقر در خانه ای مأوا کند صاحبان خانه را رسوا کند کیست از همسایه اش گیرد خبر کرده با سیلی رخش را سرخ تر کیست بنشیند ز سوز و سازها پای درد غربت جانبازها مومنین هیهات دینداری چه شد؟ از حقیقت ها طرف داری چه شد؟ ای شهیدان سینه ها سنگین شده دین فروشی شغل هر بی دین شده عاشقان آواره و سرگشته اند خوب ها… از راهتان برگشته اند با اجانب هم کلامی می کنند بر شما بی احترامی می کنند از جگرها کینه بیرون می کنند قلب آقای زمان خون می کنند کس به فکر خدمت آیا هست نیست جز به فکر مال دنیا هست نیست بهر خدمت هر که نازی می کند یا که دارد حزب بازی می کند کس نمی گوید ز نسل مؤمنون بر منافق ها فأین تذهبون خاک قبرستان صداتان می کند بر عذابش مبتلاتان می کند ریشه یابی گر کنی این درد را در روایات و کلام اولیا ریشه اش یک نکته باشد والسلام وای مردم وای از مال حرام لحظه ای یک لقمه نان شبهه ناک می نماید عرشیان را اهل خاک لیک جبران می شود آن نقص ها بعد رد دین و رد قرض ها با نم اشکی به دور از واهمه بر غریبی های پور فاطمه اشک ها جاری شود با شور و شین تا زِ دل آرام می گویی حسین کیست این آقا همان آب حیات ذبح لب تشنه لب شط فرات کیست او دار و ندار زینب است دلبر نیزه سوار زینب است سر به نی جسمش به زیر دست و پا کربلا یا کربلا یا کربلا |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
مثل گل بدرقه کردیم تنی تنها را و سپردیم به خاک آن همه خوبی ها را می نشستیم به دامان تبسم هایش می گرفت از همه سو حسن سلوکش ما را نیمه شب بود که با دست بهار انگیزش آب می داد سحرخیزترین گل ها را تا خدا قامت بر قامت او می بستیم می کشانید به آن سوی افق ها ما را آسمانی تر از آن بود که ما فهمیدیم جانب خاک نبست آینه ی بالا را این «شهیدیّه» پر از لاله و گل خواهد ماند که در آمیخته هم صحبتی دریا را
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
مادر سلام! آمدهام بعد سالها انگار انتظار تو را پیر کرده است زود است باز این همه پیری برای تو شاید منم که آمدنم دیر کرده است
مادر مرا ببخش اگر دیر آمدم جایی که بودم از نفس جاده دور بود آماج سنگ حادثه بودم ولی شگفت آیینه ی شکسته من پر غرور بود
دیرینه سال بود که در دور دستها یک سرزمین به گرده ی من بار درد بود در من کسی شبیه یلان حماسهساز بیوقفه با زمین و زمان در نبرد بود
دیرینه سال بود که سرپنجههای من چنگال بسته بود به حلقوم خاک سرد تا مغز استخوان مرا خورده بود خاک تا مغز استخوان مرا خورده بود درد
قصد تو را زمین و زمان کرده بود و من تنها برای خاطر تو این چنین شدم- -که چنگ بر گلوی زمین و زمان زدم یک عمر استخوان گلوی زمین شدم
مادر! مرا ببخش اگر دیر آمدم یک مشت استخوان شدنم طول میکشید تا ارتفاع شانۀ مردان شهرمان از دست خاک پر زدنم طول میکشید
مادر نمیر! زندگی من از آن تو! مادر نمیر! زندگی از آن میهن است بعد از من آفتاب تو هرگز مباد سرد! بعد از من آسمان تو هرگز مباد پست! |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
کس تماشا نکند منظره زیباتر از این خاطری را نبود خاطره زیباتر از این زیر شمشیر شهادت، سحر آن سان وقتی که نرفتند از این دایره زیباتر از این نرسد دعوت دلدار فریباتر از آن نشکفد تلبیه از حنجره زیباتر از این شاهبازا سفر عرش تو خوش باد، برو! نرود کس سوی آن کنگره زیباتر از این رفتی ای نوگل و در باغ غمت خواهد خواند باز شب تا به سحر زنجره زیباتر از این خوش قد و قامتی اما به خدا روز طلوع خواهمت دید در آن منظره زیباتر از این |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
بیا به خانه ی آلاله ها سری بزنیم ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم شبی به حلقۀ درگاه دوست دل بندیم اگرچه وا نکند، دست کم دری بزنیم تمام حجم قفس را شناختیم، بس است بیا به تجربه به در آسمان پری بزنیم به اشک خویش بشوییم آسمان ها را ز خون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم اگرچه نیت خوبی است زیستن اما خوشا که دست به تصمیم بهتری بزنیم |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
بس که برای عشق شما گریه می کنم با هر نوای عشق شما گریه می کنم از کودکان مکتب ایثار و غیرتم عمری برای عشق شما گریه می کنم روح و وجود و هر نفسم وصله بر شماست روحم فدای عشق شما گریه می کنم ای عاشقان شاه شهیدان، شُبِیریان من از وفای عشق شما گریه می کنم مردان آسمان به فدای صفایتان من از صفای عشق شما گریه می کنم راه شما راه خداوند اکبر است پس با خدای عشق شما گریه می کنم هر بانگ تکبیر شما بانگ زینب است با هر ندای عشق شما گریه می کنم چون یا حسین بر دلتان نقش بسته است با کربلای عشق شما گریه می کنم سر بندتان نام اباالفضل و فاطمه است زیر لِوای عشق شما گریه می کنم اینک برای کشور ما یک دعا کنید من با دعای عشق شما گریه می کنم جا مانده ام از رهتان، عاشقان عشق اما به پای عشق شما گریه می کنم… |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
شهیدان را به نوری ناب شوییم درون چشمۀ مهتاب شوییم شهیدان همچو آب چشمه پاکند شگفتا آب را با آب شوییم؟ ××× مبادا خویشتن را واگذاریم امام خویش را تنها گذاریم ز خون هر شهیدی لاله ای رست مبادا روی لاله پا گذاریم ××× نوشیدن نورِ ناب، کاری است شگفت این پرسش را جواب، کاری است شگفت تو گونه ی یک شهید را بوسیدی؟ بوسیدن آفتاب کاری است شگفت |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
هلا واژه هایم بسیجی شوید! گلوله، سلاح، آر پی جی شوید بیایید با من به میدان مین به گلگون ترین قطعه های زمین همان جا که بوی جنون جاری است که از عشق، دریای خون جاری است بیایید با من به «بستان» و «شوش» که خاکسترم را بگیرم به دوش به شهری که خرّم شد از لاله ها شهادتگه سیزده ساله ها ز دزفول و تنهایی اش بشنویم ز شرح شکیبایی اش بشنویم شلمچه شویم و پر از خون شویم دل آشفته ی «فاو» و «مجنون» شویم بیایید در «هور»ها پر زنیم به گمگشته یاران خود سر زنیم بیا با شهیدان سماعی کنیم به سنگر، به میدان سماعی کنیم شهیدان الفبای آزادی اند همه اهل این کوی و آبادی اند به آتش همه نسبتی داشتند از آن شعله ها قسمتی داشتنند در آغوش آتش به رقص آمدند از آن میل سرکش به رقص آمدند به کف جان گرفتند یاران پاک مبادا که از کف رود آب و خاک مبادا لگدکوب دشمن شود از این ننگ آلوده دامن شود »دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود« دریغا دریغا دریغا دریغ گلستان شود آتشستانِ تیغ کنون ما به جاییم و فریاد و خون و آن رقص توفنده ی واژگون من امشب به سنگر گذر می کنم به آشوب واژه خطر می کنم مگر بوی عباس جاری شود شمیم گل یاس جاری شود مروری کنم ذهن آشفته را شکوفا کنم راز ناگفته را تب جبهه و کربلا ای دریغ مناجات و سوز دعا ای دریغ همان روزهایی که تب سود داشت و رزمنده زخمی نمک سود داشت همان روزهای پر از التهاب که خون می چکید از دل آفتاب دل چفیه پر بود از رمز و راز ز آشوب باران راز و نیاز که سنگر به سنگر اذان می دوید مناجات از هر طرف می وزید دریغا که آن روزها رفته اند و در شرم امروز وا رفته اند پر از یاد آن روزهایم هنوز پریشان دیروزهایم هنوز ز عطر شهیدان وضو کرده ام به مرثیه ی عشق خو کرده ام قلم! همدم ناشکیبایی ام انیس غزل های تنهایی ام تو را بر نفس های یاران قسم به گلواژه های خروشان قسم که بر صفحه ی کاغذ اعجاز کن و بار دگر گریه آغاز کن پریشان کن اوراق تشویش را که مرهم گذاری دل ریش را که این مشق مشق سرافکندگی است و این شعر آهنگ درماندگی است من خام وصف شهیدان کنم؟ غباری کنم تا که طوفان کنم؟ من از حسرت خویش آشفته ام پر از مثنوی های ناگفته ام! |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
شب است و سکوت است و ماه است و من فغان و غم اشک و آه است و من شب و خلوت و بغض نشکفتهام شب و مثنویهای ناگفتهام شب و نالههای نهان در گلو شب و ماندن استخوان در گلو من امشب خبر میکنم درد را که آتش زند این دل سرد را بگو بشکفد بغض پنهان من که گل سر زند از گریبان من مرا کشت خاموشی نالهها دریغ از فراموشی لالهها کجا رفت تأثیر سوز و دعا؟ کجایند مردان بیادّعا؟ کجایند شورآفرینان عشق؟ علمدار مردان میدان عشق کجایند مستان جام الست؟ دلیران عاشق، شهیدان مست همانان که از وادی دیگرند همانان که گمنام و نامآورند هلا، پیر هشیار درد آشنا! بریز از می صبر، در جام ما من از شرمساران روی توأم ز دُردی کشان سبوی توأم غرورم نمیخواست این سان مرا پریشان و سر در گریبان مرا غرورم نمیدید این روز را چنان نالههای جگرسوز را غرورم برای خدا بود و عشق پل محکمی بین ما بود و عشق نه، این دل سزاوار ماندن نبود سزاوار ماندن، دل من نبود من از انتهای جنون آمدم من از زیر باران خون آمدم از آنجا که پرواز یعنی خدا سرانجام و آغاز یعنی خدا هلا، دینفروشان دنیاپرست! سکوت شما پشت ما را شکست چرا ره نبستید بر دشنهها؟ ندادید آبی به لب تشنهها نرفتید گامی به فرمان عشق نبردید راهی به میدان عشق اگر داغ دین بر جبین میزنید چرا دشنه بر پشت دین میزنید؟ خموشید و آتش به جان میزنید زبونید و زخم زبان میزنید کنون صبر باید بر این داغها که پر گل شود کوچهها، باغها
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
ب، الف، ب، الف! بخوان: بابا چفیه و مُهر و استخوان: بابا! بعد از این انتظار طولانی خواهد آمد به شهرمان بابا می نویسم زمین که قابل نیست کی می آیی از آسمان، بابا!؟ آمدم من به پیشواز شما دست خود را بده تکان بابا تا ببینم در ازدحام حضور تو کدامی در این میان بابا؟ تو که یک عمر در سفر بودی بیشتر پیش مان بمان، بابا! باز من بی توام، تو؟ آن بالا با موضوع امتحان: بابا! |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
چشمهای ما بسته چشمهای تو وا شد بین خواب و بیداری آفتاب پیدا شد ناگهان کبوترها آسمان پر از پرها در به روی ما بسته در به روی تو وا شد از کویر تا کارون از شلمچه تا مجنون ناگهان همه صحرا هر چه بود لیلا شد شام بیقراری رفت صبح آرزو آمد پایِ تخت جانبازی پایتخت دلها شد از غروب تاسوعا آمدی به عاشورا آن شب پر از حسرت از دم تو فردا شد لحظهی ملاقاتت نغمه مناجاتت زخمهی جراحاتت لااله الا شد ای شکفته در هر آه با ترنم دلخواه لااله الا هو لااله الا الله *** از حنجرهات نوای خون میشنوم در هر دم و بازدم جنون میشنوم تا رفت نفس نوای انا الله چون آمد الیه راجعون می شنوم |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
امشب که عطر خیالت پیچیده در خانه دل من با خیال تو مستم در کنج میخانه دل می خواهم امشب به یادت شعری معطر بگویم خونین چو برگ شقایق، رنگین چو افسانه دل در سینه داغ تو دارم چون لاله خونین تبارم گل کرده در حنجر من بعض غریبانه دل می خواهم امشب ز داغت یک شعله آتش برقصم آتش برقصم ز داغت با بال پروانه دل گفتی چو الله اکبر شد باغ آیینه سنگر بنگر دست خدا را ای خوب در شانه دل خاندی غزل حکمتی با لحن صمیمانه دل دل بردی از ما به یغما ای پیر فرزانه دل |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا-دفاع مقدس
وانهادهست به میدان بدنش را اینبار همره خویش نبردهست تنش را، اینبار تا ز مرز خودی خود گذرد، تجربه کرد پا نهادن به سر خویشتنش را اینبار زین سپس خلوت او معبد ابراهیمیست که شکستهست بت ما و منش را اینبار آن قدَر رفته در این مرحله از خویش که من خواندهام فاتحۀ آمدنش را اینبار مثل یک موج در آغوش خطر حس میکرد لحظۀ آبی دریا شدنش را این بار تا از او گَرد تعلّق نشود دامنگیر همه دیدند به دریا زدنش را اینبار دل من چشم تو روشن، که نسیم آوردهست بویی از رایحۀ پیرهنش را اینبار سینهسرخان مهاجر که روایت کردند بال در بالِ مَلَک پر زدنش را اینبار: دیده بودند به تشییع شقایقهامان بر سر دست ملایک، بدنش را اینبار بی نشانیست نشانی که ز ما میماند میسپاریم به خاطر، سخنش را، اینبار |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا-دفاع مقدس
گل شد، بر آمد پیکرم، آهسته آهسته انگار دارم میپرم آهسته آهسته انگشترم، مهرم، پلاکم، چفیهام، عطرم پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته آهسته آهسته سرم از خاک میروید از خاک میروید سرم آهسته آهسته جز نیمه ای از من نمییابید، روزی سوخت در شعله نیم دیگرم آهسته آهسته امروز بعد از سال ها زاییده خواهد شد ققنوس از خاکسترم آهسته آهسته خوابیدهام بر شانهها و میبرندم … نه تابوت را من میبرم آهسته آهسته آن پیرزن، این زن به چشمم آشنا هستند دارم به جا میآورم آهسته آهسته خواندم: پدر خالی است جایش این خبر میریخت از چشمهای خواهرم آهسته آهسته دیگر برای آستین بالا زدن دیر است این را بگو با مادرم آهسته آهسته |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا-دفاع مقدس
گل شد، بر آمد پیکرم، آهسته آهسته انگار دارم میپرم آهسته آهسته انگشترم، مهرم، پلاکم، چفیهام، عطرم پیدا شد از دور و برم آهسته آهسته آهسته آهسته سرم از خاک میروید از خاک میروید سرم آهسته آهسته جز نیمه ای از من نمییابید، روزی سوخت در شعله نیم دیگرم آهسته آهسته امروز بعد از سال ها زاییده خواهد شد ققنوس از خاکسترم آهسته آهسته خوابیدهام بر شانهها و میبرندم … نه تابوت را من میبرم آهسته آهسته آن پیرزن، این زن به چشمم آشنا هستند دارم به جا میآورم آهسته آهسته خواندم: پدر خالی است جایش این خبر میریخت از چشمهای خواهرم آهسته آهسته دیگر برای آستین بالا زدن دیر است این را بگو با مادرم آهسته آهسته |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا-دفاع مقدس
این عطر خون توست با آبان می آید از جاده های سرخ کردستان می آید بعد از شهادت زنده تر خواهی شد ای عشق عاشق که بی جان می شود، با جان می آید مجنون جزیره نیست، مجنون سینه ی توست چون از جماران جنون فرمان می آید فرمانده می داند که خیبر سوز دارد وقتی که لشگر می رود، گردان می آید … یک شهر می گرید در آغوش مزارت یکریز در گلزار قم، باران می آید |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا-دفاع مقدس
ما گرد مداری از خطر میگردیم ××× پیراهنی از ستاره بر تن کردند
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
دفاع مقدس
قســم به غیرت مردانه ی علی اصــغر به درد عشق نخوردن چه ارزشی دارد هزار ســر به فدای غــباری از خــاکم وطن نبــاشد اگر تن چه ارزشـــی دارد
از این طرف نگرانی ست تا که برگردند از آن طرف چه کسی شوق آمدن دارد کسی که تا لب مــرز جنون جـلو رفته به کربــلا دل او مــیل ســر زدن دارد
اگر که پــای حرامی به کــشورم وا شد همیــشه خاک طلا دار دست کج دارد به هـشت سال دفاع مقدسـم سوگند هــوای خاک مرا ثـــامن الــحجج دارد |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا-دفاع مقدس
عشق بود و جبهه بود و جنگ بود عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد مادری فرزند خود را هدیه کرد در شبی که اشکمان چون رود شد یک نفر از بین ما مفقود شد آنکه که سر دارد به سامان می رسد آنکه که جان دارد به جانان می رسد دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت بی سر و جان تا لقاءالله رفت زندگیمان در مسیر تیر بود خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود آنکه خود را مرد میدان فرض کرد آمد از این نقطه طی الارض کرد هر که گِرد شعله چون پروانه است پیکر صدپاره اش بر شانه است تن به خاک و بوی یاسش می رسد بوی باروت از لباسش می رسد دشمن افکنهای بی نام و نشان پوکه ی خونین شده تسبیحشان کار هرکس نیست این دیوانگی پیله وا می ماند از پروانگی |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
خوشا آن روز را که سنگری بود شبی ، میدان مینی ، معبری بود خوشا آن روزهای آسمانی که شوری بود ، سودا و سری بود خوشا روزی که دل را دلبری بود غزل خوان نگاه آخری بود خوشا آن روزها در خط اروند هوای روضه های مادری بود و اهل آسمان بودیم آن روز که قدری بی نشان بودیم آن روز و نای دل نوای نینوا داشت و با صاحب زمان بودیم آن روز و کاش آن روزگاران گم نمی شد هوای خوب باران گم نمی شد صفای جبهه ها می ماند ای کاش صدای پای یاران گم نمی شد |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
دوسه خط عشق را ورق بزن و… اولین بیت را به خون بنویس خط شکنها رسیده اند از راه سرِخط .نقطه …از جنون بنویس
سرِخط ماه را تماشاکن درشط سرنوشت افتاده بخدا تکّه تکّه روی زمین تکه های بهشت افتاده
باید احرام بست و راهی شد چفیه را روی شانه ات بگذار دست خود را میان شط ببر و… تکه های بهشت را بردار
ردّ نیزار را بگیر و برو مست اشراق آتش و خون باش این لیالی همیشه مجنونند در شب این جزیره مجنون باش
هرچه داری بریز پشت سرت بار سنگین همیشه دلگیر است از تمام جهان فقط اینجا سهم تو یک پلاک و زنجیر است
بوی سیب و نسیم می آید سیب یعنی پرنده ی پر زد آی بی سیم چی بگو چه خبر؟ دلم امشب به سیم آخر زد
بغض هایی هنوز نشکفته است دل این آب ها پر از مین است چقدَر لابلای این نیزار لحن هور الهویزه شیرین است
یادمان هست هشت سال تمام سنگ و آیینه در تلاقی بود پشت هر خاکریز این وادی کوچه باغی پر از اقاقی بود
ترکش از راه می رسید و تنی باده ای تازه می کشید اینجا هشت سال تمام ، شب تا صبح زخم خمیازه می کشید اینجا
بازبان صریح می گویم واژه در حدّ این روایت نیست شاعران ! شعر هایتان هرگز قدّ این شرح بی نهایت نیست |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
به مناسبت هفته دفاع مقدس
آن داغ آزاده ، آن درد ، آیا فراموش مان شد ؟! آن زخم های جوانمرد ، آیا فراموش مان شد ؟! هنگامۀ آتش و خون ، طوفان سواران مجنون آن جاده های پر از گرد ، آیا فراموش مان شد ؟! مردان سبز علمدار ، آن حمله های علی وار یک جبهه سر تا بسر مرد ، آیا فراموش مان شد ؟! آن بغض های قدیمی ، آن زخم های صمیمی آن سینه های پر از درد ، آیا فراموش مان شد ؟! داغ شبیخون خنجر ، بر گرده های دلاور آن وحشت ناجوانمرد ، آیا فراموش مان شد ؟! خورشید مردان شاهد ، آیینه های مجاهد در غربت این شب سرد ، آیا فراموش مان شد ؟! امروز در خواب عادت ، آن هشت فصل شهادت ای مردم خوب همدرد ! آیا فراموش مان شد … ؟ |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
بیا عاشقی را رعایت کنیم ز یاران عاشق حکایت کنیم از آن ها که خونین سفر کرده اند سفر بر مدار خطر کرده اند از آن ها که خورشید فریادشان دمید از گلوی سحر زادشان غبار تغافل ز جانها زدود هشیواری عشقبازان فزود عزای کهنسال را عید کرد شب تیره را غرق خورشید کرد حکایت کنیم از تباری شگفت که کوبید درهم، حصاری شگفت از آن ها که پیمانه «لا» زدند دل عاشقی را به دریا زدند ببین خانقاه شهیدان عشق صف عارفان غزلخوان عشق چه جانانه چرخ جنون می زنند دف عشق با دست خون می زنند سر عارفان سرفشان دیدشان که از خون دل خرقه بخشیدشان به رقصی که بی پا و سر می کنند چنین نغمه عشق سر می کنند: هلا منکر جان و جانان ما بزن زخم انکار بر جان ما اگر دشنه آذین کنی گرده مان نبینی تو هرگز دل آزرده مان بزن زخم، این مرهم عاشق است که بی زخم مردن غم عاشق است بیار آتش کینه نمرود وار خلیلیم! ما را به آتش سپار در این عرصه با یار بودن خوش است به رسم شهیدان سرودن خوش است بیا در خدا خویش را گم کنیم به رسم شهیدان تکلم کنیم مگو سوخت جان من از فرط عشق خموشی است هان! اولین شرط عشق بیا اولین شرط را تن دهیم بیا تن به از خود گذشتن دهیم ببین لاله هایی که در باغ ماست خموشند و فریادشان تا خداست چو فریاد با حلق جان می کشند تن از خاک تا لامکان می کشند سزد عاشقان را در این روزگار سکوتی از این گونه فریادوار بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلاله ها را حمایت کنیم حمایت ز گل ها گل افشاندن است همآواز با باغبان خواندن است |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
ندیدم آیینه ای چون لباس خاکی ها همان قبیله که بودند غرق پاکی ها به عشق زنده شدن «عند ربهم» بودن شده ست حاصل آنها ز سینه چاکی ها دلیل غربتشان، اهل خاک بودن ماست نه بی مزار شدن ها، نه بی پلاکی ها به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها! |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
خبر رسید شهیدی ز خیبر آوردند دوباره لاله ای از خاک ها در آوردند خبر رسید و اهالی شهر فهمیدند که باز لاله ای از دشت پرپر آوردند دو باره اشک پدر های پیر در خلوت و مادران همه آهی ز دل بر آوردند دلا بسوز که این مادران پسرها را به خون دل همه از آب و گل در آوردند وبعد این همه آخر ببین جوانی را برای مادر پیری جوان تر آوردند برای دختر غمدیده عاقبت بابا برای خواهر مضطر برادر آوردند پدر خمید و جوانان شهرمان بر دوش زقتلگاه طلائیه اکبر آوردند |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس-مفقود الاثر
ای پیش پرواز کبوتر های زخمی بابای مفقود الاثر! بابای زخمی! دور از تو سهم دختر از این هفته هم پر پس کی؟ کی از حال و هوای خانه غم پر؟ تا یاد دارم برگی از تاریخ بودی یک قاب چوبی روی دست میخ بودی توی کتابم هر چه بابا آب میداد مادر نشانم عکس توی قاب میداد اینجا کنار قاب عکست جان سپردم از بس که از این هفته ها سر کوفت خوردم من بیست سالم شد هنوزم توی قابی خوب یک تکانی لااقل مرد حسابی! یک بار هم از گیر و دار قاب رد شو از سیم های خاردار قاب رد شو برگرد تنها یک بغل بابای من باش ها! یک بغل برگرد، تنها جای من باش ای دستهایت آرزوی دستهایم ناز و ادایم مانده روی دستهایم شاید تو هم شرمندۀ یک مشت خاکی یک مشت خاک بی نشان و بی پلاکی عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است!! امشب عروسی میکنم جای تو خالی پای قباله جای امضای تو خالی ای عکسهایت روی زخم دل نمک پاش یک بار هم بابای معلوم الاثر باش |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
تصویر تو را به قاب ها بخشیدیم دنیای تو را به خوابها بخشیدیم ما متن حماسه تو را ناخوانده، به حاشیه کتابها بخشیدیم *** مستی تو را خرابها می فهمند پرواز تو را عقابها می فهمند در حاشیه زندگی، افتاده غریب… اندوه تو را کتابها می فهمند! *** از خاطره ای سرخ برایم گفتند از حنجره ای سرخ برایم گفتند گفتند به عشق کربلا رفتیم و … از پنجره ای سرخ برایم گفتند
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
جاری است در زلالی این دشت آسمان با این حساب سهم زمین هشت آسمان این جا پرنده های زیادی رها شدند باید خطاب کرد به این دشت آسمان دشتی که در قدم قدم خاک روشنش دنبال رد پای خدا گشت آسمان در پیشواز آن همه پرواز، بارها تا این دیار آمد و برگشت آسمان ای دشت بر غروب تو سوگند لحظه ای از خون کشتگان تو نگذشت آسمان
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
ای شهر شهید پرور من با نعش برادرم چه کردی وی داغ نهاده بر دل من با سیلی مادرم چه کردی
ای شهر شهید پرور من جولانگه فسق و بد حجابی آیا تو هنوز همچو دیروز پابند به نسل انقلابی
ای شهر شهید پرور من خاموشی تو ز انفعال است از بازوی خود بریده بهتر دستی که به گردنی وبال است
ای چلچله های پر شکسته ای آنکه ز عشق پر گرفتید در وسعت آسمان سبکبال سر داده ره سفر گرفتید
یوسف صفتان مصر غربت کنعان به شما نیاز دارد تابوت شما مگر که ما را از فکر گناه باز دارد
ای شهر شهید پرور من ای کاش که من شهید گردم یک جبهه هوای تازه بینم از مسلخ خویش بر نگردم
ای دل اگر از تبار عشقی از هستی خود مهاجرت کن چون چلچله های پر شکسته پرواز به سوی آخرت کن
آنجا که خدا ، خدای گلهاست آنجا که بهار جاودانی است آنجا که تبسم شهیدان همرنگ نگاه آسمانی است
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
به یاد همه بسیجی های واقعی هشت سال دفاع مقدس
بسیج آینه روشنی ز ایثار است طنین شور و شهادت به روز پیکار است بسیج شعله آتش فروز بیداری است بسیج دیده بیدار در شب تار است بسیج مکتب عشق است عشق و آزادی بسیج چشمه جوشان لطف دادار است به دست آینه داران انقلاب گل است درون چشم ستم پیشه گان چنان خار است بسیج پرچم پر افتخار آزادی است به موج فتنه و مستی همیشه هشیار است بسیج گوش به فرمان رهبری بیدار بسیج بهر حسین زمان علمدار است درانتظار ظهور امید هستی بخش بسیج موج خروشان نهضت یار است
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
در هیات تو موى سپیدم دادند با هر نفسم فیض جدیدم دادند گر چه نشدم شهید اما دیدم در روضۀ تو اجر شهیدم دادند *** به مملکت فاطمه ما مدیونیم خیلى به امام و شهدا مدیونیم دادیم جوانان وطن را هر چند ما باز به شاه کربلا مدیونیم
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
هشت سال از راویان راه نور خاطراتی سرخ و رنگین داشتیم از فراق و از وصال عاشقان قصه های تلخ و شیرین داشتیم
هشت سال از آن سبکبالان عشق رفتن تا آسمان آموختیم مثل شمع انجمن شب تا سحر پای تابوت شهیدان سوختیم
من چه گویم زان شهیدان خدا قدرشان بالاتر از توصیف ماست بعد آنان گوش بر امر امام پیروی از راهشان تکلیف ماست
بعد چندین سال از این خاک سرخ بهر مردم آسمان می آورند با پلاگ و چفیه و پوتین و مُهر چند تکه استخوان می آورند
یعنی ای مردم ، بلاجویان عشق در ره توحید همت داشتند پاسداران وطن با خونشان در دل این خاک غیرت کاشتند
جای دارد مثل گل در این بهار جملگی هم عهد و هم پیمان شویم ما به پاس حرمت خون هایشان پاسدار غیرت آنان شویم
عهد و پیمانی که ما بستیم کو بین مردم بی وفایی پُر شده چشم خود را بسته ایم و غافلیم جامعه از بی حیایی پُر شده
در میان مردمان مذهبی شیعه دکان ربا وا کرده است حُب دنیا حُب مال و حب جاه وای بر ما نفس غوغا کرده است
می کشم من انتظار دوست را؟ با کدامین چشم، چشم پُر گناه شرم دارم گویم ای آقا بیا وای من از این زبان رو سیاه
باز هم بوی محّرم می رسد پاک می سازد مرا اشک عزا عهد می بندم که عهدی نشکنم با حسین و با شهیدان خدا
عصر غیبت ای «وفایی» از وفا دل به مهر دوست می بندم هنوز می نویسم بر امام عصر خود تشنۀ یک جرعه لبخندم هنوز |
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
رفتند رها ز عالم خاک شوند تا آنکه همه راهی افلاک شوند گرنسل به نسل بگذرد ممکن نیست از دفتر اندیشه ما پاک شوند *** در سینۀ خود داغ فراوان داریم بنویس براین عقیده ایمان داریم امنیت و آسایش خود را امروز از برکت خون های شهیدان داریم
|
|||
|
موضوع : شهدا و دفاع مقدس |
|
||
| |||
شهدا و دفاع مقدس
دل باز بهانه بهاران دارد دیده هوس نم نم باران دارد ای کاش به ما بال و پری میدادند جان حال و هوای کوی یاران دارد *** هر گاه سخن از شهدا می گوییم انگار که ما ذکر خدا می گوییم یارب تو شهید و شاهد و مشهودی اسماء تو را جداجدا می گوییم *** یاد شهدا راه گشای دل ماست نام شهدا روشنی محفل ماست مهر شهدا در همه دل ها جاریست خون شهدا در رگ و آب و گل ماست *** امروز همه خاک وطن کرببلاست هرروز دراین دیار روز شهداست این است کعه کمتر از شهادت نبود خون شهدا ادامه خون خداست *** برعطر گل روی شهیدان صلوات برپرچم گیسوی شهیدان صلوات این است که کمتر از شهادت نبود بر پهلو و بازوی شهیدان صلوات |
|||
|