موضوع : جانبازان شیمیایی |
|
||
| |||
دفاع مقدس-جانباز شیمیایی
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد یک بغل بغض و تاول و ترکش زخمهایی کران کران دارد سرفه هایش پر از جراحت بود از لبش قطره قطره خون می ریخت چفیه ی خاک خورده اش حالا نقشی از باغ ارغوان دارد بین سینه بلال مجروحش غربت و داغ را اذان می گفت باز هم روی شاخه ی لبهاش مرغ اندوه آشیان دارد حجم بغضی که در گلو دارد کربلا کربلا مصیبت داشت یاد شبهای حمله می افتاد روضه اش طعم شوکران دارد السلام علیک یا باران السلام علیک یا عطشان به فدای لبان خشکی که رنگ و بویی ز خیزران دارد یاسها بین شعله ها پر پر خیمه می سوخت یا همان سنگر ماند یک مشت خاک و خاکستر باغ گل صحنه ی خزان دارد قمقمه مشک بچه های جنگ تیر باران شد از نفس افتاد چشم عباسهای لب تشنه موج دریای خون فشان دارد آتش تیر و بمب و خمپاره هر طرف سنگ و نیزه و شمشیر قتلگاه فرشته ها اینجا ماجرا با سر و سنان دارد تانک ها اسب های فولادی خاک کردند خاطراتم را آه تنها پلاک و انگشتر یادی از نسل بی نشان دارد این همه زینب به جا مانده بغض کردند و خون دل خوردند ‘گریه ی مادر شهیدی که چشم بر تکه استخوان دارد ناگهان روضه در گلو خشکید گوشه چشمی به آسمان دارد یک بغل بغض و تاول و ترکش زخمهایی کران کران دارد |
|||
|
موضوع : جانبازان شیمیایی |
|
||
| |||
جانباز شیمیایی
کپسول های سرد اکسیژن برایت جز آه های بی ثمر چیزی ندارند می خواهی آسوده شوی حرف تو این است این سال ها انگار پاییزی ندارند
این سرفه ها یاد آور یک عمر درد است دردی که در عمق وجودت ریشه کرده چیزی نمی گویی ولی می فهمم آری مسمویت خون تو را در شیشه کرده
حتی نفس با تو سر یاری ندارد با این همه از هیچ کس شکوه نداری بر عکس هر ابری که می خواهد ببارد ترجیح دادی بی صدا نم نم بباری
امشب دوباره خاطراتت جان گرفته یک چفیه و تسبیح و عکسی یادگاری باید تو را توصیف کرد این گونه شاید شمعی که سر گرم است با شب زنده داری
در هر نفس می سوزی و می سازی اما با هر نگاهت حرف داری با من امشب مضمون چشمت مطلع شعر جدایی است آیا تو داری می سرایی یا من امشب؟ |
|||
|
موضوع : جانبازان شیمیایی |
|
||
| |||
دفاع مقدس – جانباز شیمیایی
انبوه تاول برتنت سر باز کرده این هم نشان دیگری از سرفرازی ست تاول، نه! این ها مهر تأیید است مومن تأیید معصومیت در عشق بازی ست
کپسول های سرد اکسیژن برایت جز آه های بی ثمر چیزی ندارند می خواهی آسوده شوی – حرف تو این است – این سال ها انگار پاییزی ندارند !
این سرفه ها یاد آور یک عمر درد است دردی که درعمق وجودت ریشه کرده چیزی نمی گویی ولی می فهمم، آری ! مسمومیت خون تو را در شیشه کرده
حتی نفس با تو سر یاری ندارد با این همه از هیچ کس شِکوه نداری بر عکس هر ابری که می خواهد ببارد ترجیح دادی بی صدا، نم نم بباری
امشب دوباره خاطراتت جان گرفته یک چفیه و تسبیح و عکسی یادگاری باید تو را توصیف کرد این گونه شاید: شمعی که سرگرم است با شب زنده داری
فریاد تو با موج های “کرخه” رقصید در عمق جان ” راین” هم حتی اثر کرد چیزی بگو، حرفی بزن همراه بغضت باید جهان را از شکوهت باخبر کرد |
|||
|
موضوع : جانبازان شیمیایی |
|
||
| |||
جانبازان شیمیایی
ماندهای در کنار ابراهیم، مانده ای سوختن بیاموزی تو که پروانۀ بدی هستی، تو که در پای شمع میسوزی چشم های تو آبیِ روشن، سرفه های تو قرمزِ تیره هر دو پایت برای استقلال، هر دو پایت برای پیروزی تو نماز شکسته ای هستی، که نخواندست هیچ کس هرگز تو کتاب نخوانده ای هستی، که ندیدست دانش آموزی آب افتاد از آسیاب امروز، مردم کم حواس بسیارند یادشان رفته است یک وقتی…، یادشان رفته است یک روزی… |
|||
|
موضوع : جانبازان شیمیایی |
|
||
| |||
برای جانبازان شیمیایی
صد مرتبه روی درد را کم کردی آن قدر که پشت مرگ را خم کردی از دوش تو با طلوع تاول خواندم در ساحت صبح غسل شبنم کردی ××× مستیست که از می محرم زدهاست با زخم به روی زخم مرهم زده است با دلهره نشمری تاولها را صبح است و دوباره باغ شبنم زده است ××× دیدم دیدم شبی رُخات را دیدم آن خال سیاه را سحر بوسیدم آن شب به شهادت همه تاولها از شوق تو در پوست نمیگنجیدم ××× او آینهدار آفتاب دریاست هر صبح و غروب در رکاب دریاست با آتش بادهای مسموم بگو این تاول آتشین حباب دریاست |
|||
|
موضوع : جانبازان شیمیایی |
|
||
| |||
جانبازان شیمیایی
گرچه با کپسول اکسیژن مجابت کرده اند مادرت می گفت دکترها جوابت کرده اند مرگ تدریجی ست این دردی که داری می کشی منتها با قرص های خواب، خوابت کرده اند خواب می بینی که در(سردشتی) و (گیلان غرب ( خواب می بینی که در آتش کبابت کرده اند خواب می بینی می آید بوی ترش سیب کال پس برای آزمایش انتخابت کرده اند خواب می بینی که مسؤلان بنیاد شهید بر در دروازه های شهر قابت کرده اند خواب می بینی کنار صحن (بابا یادگا ) بمب ها بر قریه ی (زرده) اصابت کرده اند قصر شیرینی که از شیرینی ات چیزی نماند یا پلی هستی که چون سر پل خرابت کرده اند؟ خوشه خوشه بمب های خوشه ای را چیده ای بادِ خاکی با کدامین آتش آبت کرده اند؟ با کدامین آتش ای شمعی که در خود سوختی قطره قطره در وجود خود مذابت کرده اند؟ می پری از خواب و می بینی شهید زنده ای با چه معیاری – نمی دانم – حسابت کرده اند |
|||
|
موضوع : جانبازان شیمیایی |
|
||
| |||
جانبازان شیمیایی
خواب دیدی شبی که جلّادان، فرش دار الخلافهات کردند گردنت را زدند با ساتور، به شهیدان اضافهات کردند میخروشیدی: اینکه میبینید شیمیایی است، مومیایی نیست نه! ابو الهول ها نفهمیدند، متهم به خرافهات کردند چارده سال میشود … یا نه! چارده قرن، سخت میگذرد بیقراری مکن، خبر دارم، سرفهها هم کلافهات کردند زخم ها ماسک های اکسیژن، چه میآید به صورتت مؤمن! تو بدانی اگر که تاول ها چقدر خوشقیافهات کردند شهرها برج مست میسازند، بُرج ها بُتپرست میسازند شرق ما حیف، غرب وحشی شد، محو در دودِ کافهات کردند )فکر بال تو را نمیکردند)، روح ترخیص میشد از بدنت و تو بالای تخت میدیدی، کفنت را ملافهات کردند جا ندارند در هبوط خزه، سروها – جملههای معترضه- زود رفتی به حاشیه، ای متن! زود حرف اضافهات کردند
|
|||
|