صفحه اصلی »
اشعار » شهدای دانشمند هسته ای و علمی
» گنجینه محافل شهدا » متون محتوایی » ادبیات مقاومت » شهدای دانشمند هسته ای و علمی » شهدای دانشمند هسته ای و علمی

شهدای دانشمند هسته ای و علمی

منتشر شده در 10 اسفند 1395
اندازه قلم

تقدیم به شهید روشن

 

بايد به بادهاي مجاور خبرنوشت

از داغ هاي كهنه و از داغِ سرنوشت

 

داغي به روي شانه ام از شهر مانده است

فُزتُ وَ رَبِ كعبه در اين «دهر» مانده است

 

هرروز كربلاست علي اكبرم تويي

اي داغ سربه مُهر گلِ پرپرم تويي

 

پيچيده در سكوت من آواي ناي تو

سهم تمام پنجره ها هاي هاي تو

 

شمر سياه نعره برآورده در زمين

هفتاد و دو ستاره سر آورده در زمين

 

هفتاد و دو براي ابد بي نهايت است

هر روز نينواي تو در خون روايت است

كوفه هنوز شهر پُر از مكر و حيله هاست

كوفه هنوز تشنه خون هاي كربلاست

 

چون روبهان تشنه به خون مست كرده اند

مانند هنده در جگرت دست كرده اند

 

خفاش ها كه طاقت ديدن نداشتند

فانوسي از نگاه تو «روشن» نداشتند

 

خون خوارها براي سرت سكه داده اند

يك شهر را به پاي سرت سكه داده اند

 

دجّال هاي هرزه به بازار آمدند

با شيشه شكسته خريدار آمدند

 

خون زلال حنجره ات را كسي ربود

سوغات برده است به مهماني يهود

 

غافل از اينكه خون تو آتشفشاني است

غافل از اينكه نام تو در عرش فاني است

 

غافل از اينكه دار به دوش اند شهر ما

غافل از اينكه باده فروش اند شهر ما

***

وقتي كه نام «روشن» تو در زمان دويد

خواب تمام گله خرگوش ها پريد

 

خوابي كه مثل سايه سنگين ابرهاست

خوابي كه بغض حنجره شهر را دريد

 

ما در پي معامله بوديم و دست هات

روي تمام فاصله ها خط خون كشيد

 

تا كي اسير چنبره عافيت …؟ چرا؟

پس كي به شهر پاك خدا مي توان رسيد؟

 

مثل كبوتري كه به پرواز دلخوش است

هر روز يك كبوتر زيباي پر سپيد؛

 

پرواز مي كند كه پر از حسِّ نو شود

پرواز مي كند به فراسوي ناپديد

 

ما روسياه عافيت زندگي شديم

جاماندگان قافله عشق؛ روسپيد!

 

آب و هواي شهر چه سرمست مي كند

پيچيده است در نفس كوچه ها شهيد

 

مي گفت باغبان به من خسته گوش كن

هر چشمه است عصاره يك قله رشيد

***

مادر هزار بار تو را بوسه داده است

تا اينكه قامت تو چنين ايستاده است

 

مادر به كوچه گفت كه اين باور من است

اين شاخه نبات علي اكبر من است

 

وقت سفر رسيده برايم اذان بگو

از شوق پر كشيدنت از آسمان بگو

 

در چله مانده است چنين دلنشين شده است

با من دوباره باز بگو اربعين شده است

 

كنت معك براي تو تكرار مي شود

نعم الامير در تو پديدار مي شود

***

نا قابل است هديه ما يا حسين جان

اين يك دل است هديه ما يا حسين جان

 

*شعری از سارا جلوداریان تقدیم به شهدای ترور

 

نوشتم اسمتو رو آینه ی دل

نوشتم اسمتو رو موج و ساحل

 

تو رو با لهجه ی بارون سرودم

تو رو با هق هق مجنون سرودم

 

صدات سمفونی ترانه ها بود

نگات نت دل انگیز خدا بود

 

نفسهات شمه ای از کربلا داشت

لبات زخم هزاران ماجرا داشت

 

تو رگهای وطن، عشق تو جاری

چه عطری مونده از تو یادگاری…

 

به این خاک مصیبت دیده سوگند

به این صید به خون تپیده سوگند

 

به این پایان، به این آغاز سوگند

به شور لحظه ی پرواز سوگند

 

نمی ذاریم که روح سرکش باد

شکوه ردپاتو پس بگیره

 

نمی ذاریم که سرمشق شهادت

تو متن خاطرات ما بمیره

مطالب مرتبط
نوشتن دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*